پديده? اختلاف قرائات قرآن كه در تاريخ اين كتاب رخ نموده است، پديده? مباركي نبوده و نيست، زيرا چند گونه بودن كيفيت قرائت قرآن در بسياري از موارد باعث اختلاف در فهم و برداشت از اين كتاب شده است.
اختلاف در قرائت قرآن نه تنها آثار منفي در حوزه? درون ديني و در ميان دين مداران گذاشته بلكه در حوزه? برون ديني و از نگاه بيگانگان نيز به عنوان يك نقص و كاستي براي كتاب مقدس مسلمانان تلقي شده است، به عنوان نمونه گلدزيهر خاورشناس مجارستاني -كه البته ميانه خوبي با اسلام و قرآن ندارد و در لابلاي كتابهاي خود سخت به اسلام تاخته- همين اختلاف قرائت را بهانه? حمله به قرآن قرار داده است. گويد:
لا يوجد كتاب تشريعي اعترفت به طائفه دينيه اعترافاً عقديا علي انّه نص منزل او موحي به، يقدم نصه في أقدم عصور تداوله، مثل هذه الصورة من الاضطراب و عدم الثبات، كما نجد في نص القرآن.1
چنانكه تاريخ گواهي داده است كار اختلاف قرائات در همان سدههاي نخست چنان بالا گرفت كه مسلمانان هر تيره و طائفه كه بر قرائت خاصي پايبند بودند گاه براي دفاع از قرائت خود در برابر قرائت ساير تيرهها تا مرز جنگ و خونريزي پيش ميرفتند، چنانكه وقتي حذيفة بن يماني آن صحابي بزرگ از جنگ ارمنستان در قفقاز بر ميگشت در مسير راه خود به هر شهري كه رسيد ديد تنور اختلاف و كشمش مردم بر سر قرائت قرآن بسيار داغ بود؛ و اين مسأله شكاف عظيمي را ميان صفوف مسلمانان باعث شده است، اين بود كه وقتي به كوفه رسيد بزرگانش را فرا خواند و با گوشزد كردن خطر اين اختلاف، قسم خورد وقتي به مدينه برسد، عثمان را هشدار خواهد داد و او را براي چاره جويي ترغيب خواهد كرد، و چنين هم كرد. هشدار اين مرد بزرگ انديش، باعث شد عثمان پس از مشورت با بزرگان از صحابه، مصاحف راجمع كرده با تشكيل لجنهايي به كار توحيد مصاحف و يكدست كردن قرائات همت گمارد.
كار عثمان تا حدودي دامنه? اختلاف را محدود كرد. مسلمانان را بر قرائت مصاحف پنجگانه واداشت امّا خالي بودن اين مصاحف از علايم نوشتاري، سجاوندي و اعراب و نيز تفاوت رسم الخط بين آنها، مجدداً زمينه را براي ايجاد اختلاف فراهم كرد، به گونهاي كه غالب بلاد براي خود قاري خاص و قرائت ويژه داشتند.
اين اختلاف تا طليعه? قرن چهارم با سرعت عجيبي پيش رفته تا آنكه يكي از انديشمندان بزرگ مسلمان كه همگان بر جلالت انديشه و رأي او اذعان داشتند و او در زمينه? قرائات از تبحر فوقالعادهاي برخوردار بود به نام ابن مجاهد، از ميان قرائتهاي متعدد، هفت قرائت را بر اساس معيارهايي كه خود اعلام كرد برگزيد. اين قرائتهاي هفتگانه به خاطر دو عامل اساسي از آن زمان تاكنون مورد اقبال فراوان قرار گرفت و ساير قرائتها به بوته فراموشي سپرده شد:
1. افزون بر تبحر و مهارت قابل تحسين ابن مجاهد در بازشناسي قرائتها، او در گزينش قرائتهاي هفتگانه دقت بسيار زيادي را به خرج داده است
گرچه برخي معيارهاي او را به نقد كشيدند و اعلام كردند قاريان ديگري برتر از اين قرّاء هفتگانه وجود داشته است، و به همين سبب قرّاء دهگانه و چهاردهگانه پيشنهاد شده، امّا با اين وجود، بسياري كار ابن مجاهد را ستوده و از او پيروي كردند.
2. حصر قرائات از سوي ابن مجاهد در هفت قرائت به صورت اتفاقي با حديث مشهور: «انزل القرآن علي سبعة احرف» كه مورد اذعان بسياري از محدّثان و صاحب نظران نامي است، انطباق پيدا كرد، بدين جهت برخي به اشتباه گمان كردند كه مقصود از سبعة احرف در اين روايت همان قرائتهاي هفتگانه ابن مجاهد است. حتي برخي ابن مجاهد را كه باعث چنين اشتباهي شده مورد نكوهش قرار دادند.2
ابوالعباس احمد بن عمار مهدوي، مقري و مفسّر قرآن از جمله كساني است كه ابن مجاهد را مورد نكوهش قرار داده است گويد:
لقد فعل مسبع هذه السبعه ما لا ينبغي له، و أشكل الأمر علي العامه، بايهامه كل من قلّنظره أن هذه القراءات هي المذكورة في الخبر، و ليته إذ اقتصر نقص عن السبعه أو زاد ليزيل الشبهه.3
بدين ترتيب از سير صعودي اختلاف قرائات كاسته شد و حداقل بسياري از بلاد، بنا را بر صحت قرائات هفتگانه و اعتماد بر آنها و ترك ساير قرائتها گذاشتند.
آنچه جاي بسي خوشبختي است، اين است كه با حمايت الهي و بر اساس تضمين آسماني مبني بر حفظ و صيانت قرآن حتّي همين قرائتهاي هفتگانه ميان مسلمانان متروك شد و از ميان آنها تنها قرائتي كه مورد اقبال عامه مسلمانان قرار گرفت، قرائت عاصم به روايت حفص است، و تنها در كشور مغرب است كه قرائت نافع به روايت ورش متداول است.
دكتر محمد حسين علي الصغر در اين باره چنين آورده است:
… و تظل القضيه قضيه تاريخيه فحسب، إذ القرآن المعاصر الذي اجمع عليه العالم الاسلامي و هو ذات القرآن الذي نزل به الوحي علي رسول اللّه(ص) مرقوم برواية حفص لقراءة عاصم بن ابي النجود الكوفي، باستثناء المغرب العربي الذي اعتمد قراءة نافع المدني برواية ورش.4
باري، امروزه براي آنكه بخواهيم ديدگاههاي قاريان مختلف حتي قراء سبعه را به جز دو تن ياد شده را دريابيم ديگر مصحفي وجود ندارد، بلكه بايد به كتابهاي مستقل علمي تاريخي كه به اين امر پرداختهاند مراجعه كرد تا بدست آوريم مثلاً، حبيب بن زيات كوفي، يا ابو علاء بصري يا ابن محيصن يا حسن بصري يا… درباره? فلان آيه چه قرائتي داشتهاند.
به نظر، اين نشانگر اعجاز اين كتاب آسماني است كه بدون وجود سازمان جهاني و تشكيل نشستهاي بين المللي اسلامي و گفتوگوي چندين و چند دهه براي اثبات ضرورت توحيد قرائت قرآن و حذف ساير قرائتها براي رفع اختلاف، خود به خود و با عنايت الهي، سايه تاريك و ناميمون اختلاف قرائت را از دامن خود زدوده است تا امثال گلدزيهر معاند، چنان به قرآن نتازد و راهي براي حمله به آن نيابد.
با اذعان به تاريخي بودن مسأله اختلاف قرائات در عصر كنوني، باز شناخت علل و عوامل اين اختلاف و دامنه آن بسان هر مسأله تاريخي ديگر لازم و ضروري است، تا بدين طريق بيابيم قرآن به عنوان يك كتاب آسماني چه سر گذشتي داشته و چگونه با چنان اختلاف دامنهداري بر سر يك قرائت پا برجا مانده است.
ما در اين نبشتار با نگاهي گذرا به ريشههاي پيدايش اختلاف قرائات به دنبال اثبات يا بهتر بگوييم همصدايي با بسياري از صاحب نظران اين نكات هستيم.
الف) اختلاف قرائات بنابر گواهي تاريخ در عصر پيامبر(ص) و پيش از اقدام عثمان وجود داشته است.
ب) برخي از عوامل اختلاف قرائات طبيعي و برخي ارادي بوده است.
ج) چنانكه اشاره كرديم اختلاف قرائات امر مباركي نيست، بنابراين نميتواند مصداق رحمت بر امّت باشد و به استناد حديث «نزل القرآن علي سبعة احرف» به خداوند منسوب باشد.
نگاهي گذرا به عوامل پيدايش اختلاف قرائات
آنچه با در نگريستن در ابعاد مسأله? اختلاف قرائات به نظر ميرسد، اين است كه اختلاف قرائات سه عامل اصلي داشته است، از ميان اين سه عامل، دو عامل طبيعي و يك عامل ارادي است.
اين عوامل عبارتاند از:
ا . صباوت خط عربي
2 . اختلاف لهجه قبايل مختلف عرب
3 . اجتهادات قرّاء
دو عامل نخست طبيعي و عامل سوم ارادي است.
مقصود ما از خط، مفهومي فراتر از رسم الخط بوده و شامل علايم نوشتاري، نقطه و اعراب نيز ميشود.
آنچه درباره? خط عربي دانستني است دو نكته است:
الف. خط عربي نخستين بار از بيرون از حجاز وارد اين خطه شده است و به اصطلاح خط وارداتي است. استاد ابو عبد الله زنجاني معتقد است خط عربي از سه سلسله نشأت يافته است. نخستين حلقه? آن خط مصري (ديموطيق) و دومين حلقه، خط فينيقي و سومين حلقه خط آرامي است. ايشان افزوده است: طبق نظريه غربيها خط عربي داراي دو قسم است: 1. كوفي كه برگرفته از نوعي از خط سرياني است كه به آن «اسطرنجيلي» گويند، و 2. خط نسخي كه مأخوذ از نبطي است.
اما از ديدگاه مورخان عرب خط حجازي از اهل حيرة، و اهل انبار برگرفته شده است.5
استاد محترم جناب آقاي دكتر حجتي ديدگاههاي مختلفي را درباره? مبدأ پيدايش خط عربي در كتاب خود «تاريخ قرآن كريم» گرد آورده است. به عنوان نمونه ايشان سه روايت ابو داود سجستاني را ذكر كرده است كه در آنها آمده است خط عربي از يكي از سه راه وارد جزيرة العرب شده است:
1 . مهاجران كه خط را از اهل حيره و انبار اخذ كردهاند.
2 . هشام بن محمد بن سائب كلبي گويد: [پيش از ظهور اسلام] بشربن عبد الملك كندي به مكه آمد و با دختر «حرب بن اميه» به نام «صهبا» ازدواج كرد و دو دختر از صهبا زاده شدند. و بشر خط را به سفيان بن حرب بن اميه تعليم داد.
3 . مرامر بن سلم و اسلم بن حرزه، خط عربي را تأسيس كردند، و اين دو از «بولان»اند كه قبيله و قومي از «طي» و در «بقه» مقيم بودهاند.6
گرچه در ميان نظريات ارايه شده به برخي ديدگاهها بر ميخوريم كه معتقد است خط عربي توسط يك نفر تأسيس شده است، اما بايد در نظر داشت كه خط بسان زبان يك پديده? طبيعي است كه در اثر نيازها ابتدا به صورت بس ساده و ابتدايي ظهور ميكند آنگاه در بستر زمان رشد و نمو پيدا ميكند تا آنكه پس از گذار از مراحلي چند بالنده ميشود، لذا انتساب خط به يك نفر بسان انتساب زبان به يك شخص، امري بعيد به نظر ميآيد.
از طرف ديگر وجود تمدنهاي كهن همچون تمدن مصريان، يا آراميها وجود خط را در ميان آنها به صورتي كاملتر در ذهن تقويت ميكند.از آنجا كه ما براي حجاز در تاريخ، تمدني ديرپا را سراغ نداريم، و عطف نظر به تبادل فرهنگها در اثر ارتباط ميان ملل، نظريه وارداتي بودن زبان عربي از يكي از خطوط مادر همچون سرياني يا نبطي يا آرامي به واقع نزديكتر ميشود. آنچه كه اين ادعا را تأييد ميكند بررسي ريشه بسياري از لغات عربي است كه توسط برخي از شرق شناسان انجام گرفته است و مآلاً به يكي از اين زبانها باز ميگردد.
2 . خط عربي از هر كجا كه آمده باشد به طور قطع در زمان نزول قرآن تا زمان حجاج بن يوسف ثقفي يعني حدوداً يك سده، داراي ضعفهاي جدّي بوده است. عمده? اين ضعفها به شرح ذيل است:
الف) خط عربي از نظر رسم الخط فاقد معيارهاي پذيرفته شده عمومي بوده، و بيشتر تابع سلايق كاتبان بوده است. اختلاف رسم الخط قرآن پس از تشكيل كميته تدوين قرآن و نظارت كامل شاهد مدعاست.
ب) خط عربي فاقد نقطه بوده است و با توجه به شبيه بودن حروفي همچون ب - ت - ث - ض - ض - د - ذ - ر - ز و… كه تنها با وجود نقطه قابل تمييز از يكديگراند، طبيعي است كه باز خواني چنين خطي مطابق نيّت گوينده، كاري بس دشوار است.
ج) شايد زبان عربي از اين جهت كه براي انتقال مفاهيم، نيازمند علايم اعرابي بر سر كلمه است، زبان منحصر به فردي در دنيا باشد، زيرا غالب زبانهاي متداول دنيا براي باز خواني و انتقال مفاهيم بر رسم الخط يا چينش حروف استوار است، اما زبان عربي افزون بر چينش حروف، نيازمند علايم اعرابي بر سر هر حرف است به گونهاي كه اگر اين علايم بسان رفع، نصب و جرّ و… نباشد، فهم مقصود گوينده يا شنونده بسيار دشوار و گاه بر عكس است. كاستي ديگر خط عربي در آن دوره، عاري بودن از اين علايم اعرابي بوده است، پيداست كه وقتي قرآن با چنين خطي نگاشته شود براي باز خواني مجدد آن براي كساني كه مستقيماً از قرائت صحيح آن اطلاع كافي نداشتهاند، اشتباهاتي را به همراه داشته است.
كاستيهاي سه گانه? گفته شده از مسلّمات تاريخ است، و آثار بر جاي مانده از خطوط نگاشته شده در اين دوران كه بيشتر به خط كوفي است بهترين گواه مدعاست.
به استناد دلايل تاريخي ميدانيم كه كاستيهاي گفته شده به بركت قرآن توسط مرداني همچون ابوالاسود دئلي و يحيي بن يعمر و… و با ارشاد پيشوايان ديني بر طرف شده است.
به خاطر همين كاستيهاست كه ما براي خط عربي در آن دوران، دوران صباوت و خردسالي قايل ميشويم.
قرآن كريم چه در زمان پيامبر اكرم(ص) و چه به صورت بهتر در زمان عثمان با همين خط عربي كه دچار چنين كاستيهايي بوده است، نگارش شد. بدين خاطر قرآن براي تلاوت، بيشتر از آنكه به مقوله? نوشتار متكي باشد به مقوله گفتار متكي بوده است. وجود قاريان مختلف براي هر قرائت قرآن و تعليم آن به مسلمانان طي جلسات عديده گواه اين مدعاست. حتي عثمان كه به توحيد مصاحف همّت گمارد در كنار ارسال هر مصحف به شهرهاي مهم اسلامي همچون مكه، بصره، كوفه و شام، يكي از بزرگترين شخصيتهاي قرآني كه درباره? قرائت آن تبحر خاص داشت و قرائت آن را مستقيماً از پيامبر(ص) يا صحابه? بزرگ فرا گرفته بود، گسيل داشت.
اگرخط قرآن عاري از كاستيهاي گفته شده ميبود و خود ميتوانست خواننده را به خواندن صحيح رهنمون باشد، ديگر نيازي به راهنماي قرائت صحيح به عنوان قاري و مقرئ وجود نداشت، چنانكه امروزه قرآن در تمام جهان اسلام چاپ ميشود بلكه در كشورهاي غير اسلامي منتشر ميشود، و براي خواندن آن تنها نياز به توان عمومي دارد.
تكيه? قرآن به مقوله گفتار، طبيعتاً دشواريهايي را به بار ميآورد، زيرا خواندن يك متن مقدس با اين فرض، به جاي آنكه به خود متن متكي باشد به حافظه? شخص قاري متكي است، قاري بايد نحوه? خواندن صحيح شش هزار آيه را در ذهن داشته باشد و افزون بر آن با تلقّي صحيح قرائت، بتواند آن را به درستي به ديگران منتقل كند. به عبارت روشنتر انتقال صحيح يك قرائت به سه عامل نيازمند است:
الف) حافظه?قوي قاري: تا قرائت صحيح كه از پيامبر(ص) يا صحابه دريافت كرده در ذهن نگاه داشته و به ديگران منتقل كند.
ب) تلقي درست قرائت: زيرا ممكن است در اثر غفلت يا تأثّر از لهجهاي خاص، قرائت را به طور صحيح از استاد خود تلقي نكرده باشد. اينكه برخي از صحابه در قرائت بر ديگران ترجيح داده شدند همچون قرائت ابن مسعود، شايد از همين رهگذر باشد.
ج) توان انتقال صحيح قرائت: اين نيز از ظرافت ويژهاي برخوردار است، ممكن است كسي قرائت صحيح سوره فاتحة الكتاب را با «مالك» (فاتحه، 1/4) فرا گرفته و در ذهن نگاه داشته باشد، اما در زمان انتقال، به گونهاي تلفظ كند كه به نظر شنونده «ملك» تبادر كند، در اين صورت قرائت به طور صحيح منتقل نشده است.
در اينجا براي آنكه تأثير صباوت خط عربي و وجود كاستيهاي فوق در ايجاد قرائتهاي مختلف را دريابيم، مناسب است نمونههايي از قرائتهاي مختلف را كه متأثر از اين عامل است مرور كنيم.
1. «صالح المؤمنين» (تحريم،66/4) كه به صورت «صالحوا المؤمنين» نگاشته شده يعني در نگارش به اشتباه «واو» افزوده شده، و برخي به اشتباه افتادند كه مقصود از آن مفرد است يا جمع مضاف.7
2. آيه? شريفه? «ان جاءكم فاسق بنبأ فتبيّنوا» (حجرات، 49/6) در قرائت كسايي «فتبثّتوا» آمده است. اين امر ناشي از خالي بودن اين كلمه از نقطه بوده است، زيرا اگر حروف اين كلمه خالي از نقطه باشد به هر دو صورت قابل قرائت است.
3. ابن سميقع آيه? شريفه? «فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك» (يونس، 10/92) را چنين قرائت كرده است: «فاليوم ننحيك ببدنك»8
4. حمزه و كسايي آيه? شريفه? «و حرام علي قرية اهلكناها انهم لا يرجعون» (انبياء، 21/95) را بدون الف حرام خواندهاند يعني چنين: «و حرم علي قرية …» و اين بدان خاطر بوده كه در نگارش، گاه الف را ميانداختهاند.
5. حمزه و كسايي آيه شريفه «قال اعلم ان الله علي كل شيء قدير» (بقره، 2/259) را كه كلمه «اعلم» به صورت متكلم وحده از فعل مضارع است، به صورت امري قرائت كردهاند. و اين به خاطر خالي بودن اين كلمه از علايم اعرابي بوده است.
اينها و دهها نمونه? ديگر نشانگر دو امر است:
1. وجود كاستيها در خط عربي در سه جهت گفته شده.
2. تأثير اين كاستيها در پيدايش اختلاف قرائات.
در ميان جزيرة العرب كه مهد ظهور و پيدايش اسلام و قرآن بوده است، دهها قبيله وجود داشته است، و اساساً نظام زندگي مردم عرب، نظام قبيلهاي بوده كه همچنان پس از قرنها در بسياري از مناطق حجاز همين نظام حضور دارد. وجود قبايل مختلف، به معناي توزيع انساني و جغرافيايي يك جمعيت است، به عبارت روشنتر هر قبيلهاي با انتساب به يك شخص كه ممكن است مهاجر يا بومي باشد از نظر تيره با قبيله ديگر متمايز است. چنانكه به اقتضاي زندگي قبيلهاي از نظر جغرافياي سكونت نيز با ساير قبايل فاصله ميگيرد تا بتواند از موهبتهاي طبيعي، همچون آب و خاك بهره بيشتري داشته باشد، خود اين امر، زمينه ساز يك پديده? اجتماعي ميشود و آن «اختلاف لهجه» است. يعني حتي اگر يك زبان مشترك ميان تمام قبايل حاكم باشد وجود فاصله مكاني به تدريج در نحوه گويش كلمات و حروف، گوناگوني ايجاد ميكند، چنانكه در ايران خودمان به رغم آنكه زبان غالب فارسي است اما در نحوه گويش اين زبان ميان تيرهها و شهرهاي مختلف، اختلاف چشمگيري وجود دارد، به گونهاي كه ميان گويش مشهديها در شمال شرق با شيرازيها در جنوب غربي با اصفهانيها در قلب كشور تفاوت فاحشي وجود دارد، اين اختلاف در دوراني همچنان پا برجاست كه ميزان ارتباط مردم اين شهرها با توجه به عصر ارتباطات بسيار بالا است. بنابراين تصور اختلاف لهجه يا نحوه? گويش كلمات در ميان قبايل عرب در چهارده سده? پيش بسيارآسان و طبيعي است.
از طرفي قرآن به زبان غالب ميان قبايل، يعني عربي نازل شده است و قرار است همين قبايل آنرا پذيرفته و در نماز و غير نماز آن را تلاوت كنند. در اينجا تكليف چيست؟
به راستي اگر اسلام اصرار ميورزيد كه تمام قبايل ملزماند قرآن را به يكي از لهجهها مثل لهجه? قريش كه محط نزول قرآن است، تلاوت كنند آيا اين به معناي تحميل تكليف متعسر و عسر و حرجدار بر عامّه مردم نبوده است؟ ديني كه خود را سمهه? سهله ميداند و مدعي است: «لا يريد بكم العسر» (بقره،2/185) و «ما جعل عليكم في الدين من حرج» (حج، 22/78) چگونه ميتواند چنان تكليفي را بخواهد؟
نكته? قابل توجه در اينجا اين است كه اختلاف لهجه به هيچ وجه به معناي اختلاف يك كلمه نيست ، به عنوان مثال اگر حرف قاف در كلمه? «انقلاب» به صورت گاف تلفظ شود يا كاف در كلمه? «كربلا» نزديك به «چ» تلفظ شود، بدين معنا نيست كه كلمهاي ديگر ساخته شده است و تغييري در مراد متكلم ايجاد شده است. از اين رو اگر اختلاف لهجه از طرف شريعت امضا شود، به معناي تجويز اختلاف در متن وحي نيست، تا بگوييم چنين تجويزي مردود است.
بنابراين اگر روايت «نزل القرآن علي سبعة احرف» را بپذيريم و آن را از باب رحمت و تيسير بر امّت بدانيم، در صورتي كه هفت حرف را حمل بر قرائتهاي مختلف برخاسته از اختلاف لهجه بدانيم و طبعاً عدد هفت را كنايه از كثرت بگيريم، هيچ محذوري در بين نخواهد بود.
اختلاف لهجه يا نحوه? گويش كلمات، منحصر به قبايل عرب يا عصر نزول قرآن نميشود، بلكه شامل ملتهاي مختلف و عصرهاي گوناگون است، زيرا به نيكي ميدانيم كه جهاني بودن و جاودانگي، دو ويژگي مسلم قرآن است، و قرار بر اين بوده و هست كه تا روز قيامت از طرف تمام ملتهاي دنيا به عنوان متن مقدس و آسماني و مبين دين اسلام مورد پذيرش قرار گيرد. با توجه به اين نكته و با عنايت به اين امر كه قبايل عرب با وجود اشتراك در «زبان عربي» در نحوه? گويش قرآن اختلاف داشتند، آيا ميتوان انتظار داشت كه يك نفر آلماني، آمريكايي، چيني، اسپانيايي، ژاپني و… كه به اسلام گراييده و ميخواهد مثلاً سوره? حمد را در نمازش بخواند مثل يك عرب و حتي در محدوده گويش قبايل عرب آن را تلفظ كند؟!
پيداست كه چنين امري عادتاً ناممكن است و اصرار اسلام بر يكساني گويش غير منطقي است.
آنچه از مطالب گفته شده بدست ميآيد اين است كه اختلاف لهجه يك پديده? طبيعي است و اسلام كه دين فطرت و منطق است اين پديده? طبيعي را به رسميت شناخته و قرائت متن مقدس خود را با عطف نظر به اين پديده? طبيعي خواسته است.
نكته قابل توجه در بحث ما اين است كه اين پديده? طبيعي اگر به دقت مورد توجه قرار نگيرد ممكن است زمينه را براي اشتباه در قرائت يك متن فراهم كند، اينجاست كه بايد پذيرفت، قرآن تنها بر يك لهجه كه طبعاً فصيحترين آنهاست نازل شده است، و با توجه به وجود طبيعي لهجههاي مختلف، قرائتهاي گوناگون متأثر از اين لهجهها را بر ميتابد، و اگر كسي به اشتباه لهجهاي غير از لهجه? اصيل را منشأ فهم خود از قرآن قرار دهد ميبايست به لهجه? اصيل باز گردد. تاريخ قرائات نشان ميدهد كه به خاطر عدم توجه به اين نكته، اختلاف لهجهها درپارهاي از موارد باعث اختلاف قرائات شده است.
در و اقع براي كساني كه خود به آن لهجه و نوع گويش، قرآن را تلاوت ميكردند اختلاف قرائت صدق نميكرده است اما براي كساني كه بعدها همين گوناگوني گويش را به عنوان چند گونه بودن قرائت تلقي كردهاند، اختلاف قرائات صدق كرده است.
1. قيس و أسد «نستعين» (فاتحه،1/5) را با فتح «نون» قرائت ميكردند، اما ساير قبايل با كسر نون ميخواندند.9
2. ابن كثير آيه? شريفه? «فاستوي علي سوقه» (فتح، 48/29) را به صورت «سؤقه» با همزه ساكن قرائت كرده است.10
3 . قبيله تميم آيه? «و من اهل الكتاب من ان تأمنه بقنطار» (آل عمران، 3/75) را چنين قرائت كردهاند: «و من اهل الكتاب من ان تيمنه بقنطار ...» به كسر تاء و سكون ياء و فتح ميم و سكون نون.11
4. ابوجعفر كلمه جُزءاً را در آيه? شريفه? «علي كل جبل منهن جزءاً» (بقره، 2/260) با تشديد «زاء» خوانده است.
5. سعيد بن جبير همگام با قبيله هذيل واژه «وعاء» را در آيه? شريفه? «من وعاء اخيه» (يوسف، 12/76) «اعاء» خوانده است يعني «من اعاءا خيه».12
دو عامل پيشين يعني صباوت خط و اختلاف لهجه عوامل طبيعي بوده است، و تأثير آنها نيز در پيدايش اختلاف قرائات افزون بر آن كه احياناً از عدم دقت پيشينيان برخاسته، بسي اندك بوده است، اما اين عامل يعني اجتهاد قاريان، ارادي بوده و تأثير زيادي در دامنه? اختلاف قرائات داشته است.
اجتهاد قاريان نيز خود متاثر از عواملي چند بوده است:
-گاه قاري از قوّت علمي مطلوب برخوردار بوده و بدون داشتن هيچ ميل و غرضي، صحّت و سقم يك قرائت را مورد ارزيابي قرار ميداده. پيداست كه در اين صورت ميزان خطا كم بوده است.
-قاري ازقوت علمي مطلوبي برخوردار نبوده، با اين حال بر خود جرأت داده كه درباره? صحت و سقم قرائات به قضاوت پردازد، پيداست كه اين كار باعث گسترش دامنه? اختلاف قرائات شده است.
-قاري گرچه از قوت علمي مناسب برخوردار بوده است، اما به مذهبي خاص گرايش داشته، اين امر باعث شده كه او خواسته يا ناخواسته قرائتي را بر قرائتهاي ديگر ترجيح دهد.
در اينجا براي روشن شدن مدعا چند نمونه از اختلاف قرائات را كه ناشي از اين عامل است بر ميشماريم.
1. ابوبكر عطار آيه? شريفه? «فلما استيأسوا منه خلصوا نجّيا» (يوسف، 12/80) «خلصوا نجباً» تلاوت كرده است.13
2. به عمر بن خطاب منسوب است كه آيه? شريفه? «والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم بإحسان» (توبه، 9/100) را به رفع «الانصار» خوانده است، زيرا گمان كرده كه فضيلت سبقت در اسلام منحصر به مهاجران است و تنها بهره? انصار، تبعيّت از مهاجران است!14
3. از برخي از معتزله نقل شده كه آيه? شريفه? «فاقتلوا انفسكم» (بقره، 2/54) را به صورت «اقيلوا انفسكم» خواندهاند زيرا فرمان به قتل نفس از نظر آنها قبيح است.15
4. به ابوحنيفه منسوب است كه آيه? شريفه? «انّما يخشي اللّه من عباده العلماء» (فاطر، 35/28) را به رغم آنكه در مصحف به صورت نصب «اللّه» است به رفع «اللّه» خوانده است. و خشيت را در اين آيه بر خلاف معناي متداول آن به معناي تعظيم گرفته است.16
5. حمزه، آيه? شريفه? «و اتقوا اللّه الذي تساءلون به و الارحام» (نساء،4/1) را به جرّ «ارحام» خوانده و مدعي است عطف بر ضمير «به» است، در حالي كه در مصحف به نصب است.
آيا در زمان پيامبر(ص) اختلاف قرائات بوده است؟
در تاريخ، نصوصي آمده كه نشان ميدهد در زمان پيامبر اكرم(ص) اختلاف بر سر قرائت قرآن وجود داشته است.
از آن زمان كه اسلام آوردم چيزي در دلم نخليد مگر آن هنگامي كه آيهاي را قرائت ميكردم و همان آيه را فردي ديگر به گونهاي متفاوت از قرائت من ميخواند، من به او گفتم: رسول خدا(ص) اين آيه را به همين صورتي كه قرائت ميكنم اقراء فرمود: او در پاسخ گفت: آن حضرت مرا نيز به همين صورتي كه خواندهام اقراء كرد. با هم نزد رسول خدا(ص) رفتيم. من عرض كردم: يا رسول اللّه! آيا نه اين است كه به من دستور دادي فلان آيه را بدينگونه قرائت كنم؟ فرمود، آري، آن شخص هم به عرض رساند: مگر نه اين است كه شما به من امر فرموديد كه فلان آيه را اينگونه قرائت نمايم؟ فرمود: آري
آن گاه رسول خدا(ص) فرمود: جبرائيل و ميكائيل(عليهماالسلام) نزد من آمدند، جبرائيل در طرف راست و ميكائيل در طرف چپ من نشستند. جبرائيل گفت: قرآن را بر يك حرف قرائت كن. ميكائيل گفت: از خدا بخواه كه بر يك حرف بيافزايد تا آنجا كه يك حرف به هفت حرف بالغ گرديد، و هر يك از اين حروف سبعه كافي و شافي است.17
شنيدم هشام بن حكيم، سوره? فرقان را در حيات پيامبر(ص) ميخواند، ديدم او اين سوره را به صورتي قرائت ميكند كه مخالف قرائت پيامبر(ص) بر من است. به علت ناراحتي، نزديك بود كه در حال نماز با او درگير شوم، اما بهرغم تمايلم صبر كردم تا وي سلام نماز را گفت. من رداء او را كشيده و به او گفتم، چه كسي قرائت اين سوره را بدين گونه به تو تعليم داد؟ گفت: پيامبر(ص). گفتم: دروغ ميگويي، زيرا آن حضرت به وجهي ديگر اين سوره را قرائت كرده است. من براه افتادم و هشام را به سوي پيامبر(ص) با خود ميكشيدم. به آن حضرت عرض كردم: شنيدم اين مرد سوره? فرقان را به وجوهي قرائت ميكرد كه شما مرا اين چنين اقراء نكردهايد. رسول خدا(ص) فرمود: اي هشام! سوره فرقان را قرائت كن. هشام اين سوره را با همان قرائتي كه در حال نماز از او شنيدم بر آن حضرت قرائت كرد. پيامبر فرمود : «كذلك انزلت»، آن گاه فرمود: عمر! تو اين سوره را قرائت كن. عمر ميگويد: من اين سوره را به همان صورتي كه پيامبر(ص) به من تعليم داده بود قرائت كردم، آن حضرت اين بار نيز فرمود: «كذلك انزلت». آنگاه فرمود:
«ان القرآن انزل علي سبعة احرف فاقروا ما تيسر منه.»18
نصوصي از اين دست چنانكه از متن آنها هويداست اختلاف را به خود پيامبر(ص) نسبت داده است. حتي گفتهاند پيامبر(ص) خود چنين قرائت ميكرده است:
«متّكئين علي رفارف خضر و عباقري حسان»، به جاي «رفرف خضر و عبقري حسان»
(الرحمن، 55/76)
و نيز چنين قرائت ميكرده است: «فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قرأت اعين»، در حالي كه در مصحف كنوني «قرّة اعين» (سجده، 32/17) است.19
بنابر اين، شخص پيامبر(ص) خود قرآن را به صورتي غير از صورت مصحف كنوني قرائت ميكرده و قرائتهاي مختلف صحابه را تقرير ميكرده و همه اينها را بر اساس اصل «كذلك انزلت» يا «نزل القرآن علي سبعة احرف» به مبدء وحي و مصدر ربوبي منتسب ميدانسته است.
به نظر اين ناچيز اگر اين روايات و نصوص تاريخي بر لهجههاي مختلف ملل جهان و نه منحصراً قبايل عرب قابل حمل باشد، پذيرفتني است، زيرا چنانكه گفتيم: اختلاف لهجهها امري طبيعي است و اختلاف در آنها به معناي اختلاف در متن نيست بلكه صرفاً اختلاف در گويش است. لذا اطلاق اختلاف قرائات درباره? آنها نوعي مسامحه است.
اما اگر مقصود از اين روايات اختلاف ماهوي قرائات و تأييد و وحياني دانستن آنها باشد مردود است، زيرا در اين صورت پذيرش اختلاف قرائات و انتساب آن به وحي، به معناي پذيرش رهيافت اختلاف به متن وحي يعني قرآن است. چنانكه از ظاهر هر دو روايات پيداست، ابي بن كعب و عمر از گوناگوني قرائت، اختلاف ماهوي آنرا دريافتند نه اختلاف لهجه را، زيرا اختلاف لهجه هيچگاه به معنا لطمه نميزند مگر براي كسي كه آن لهجه را نشناسد و اين احتمال در حق هشام بن حكيم و عمر كه هر دو قريشي هستند نا متصور است.
پذيرش رهيافت اختلاف در قرآن، گذشته از آن كه با براهين عقلي قابل ردّ است با خود قرآن ناسازگار است، زيرا قرآن با صراحت اعلام كرده است:
«أفلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً» (نساء، 4/82)
بر اساس اين آيه? شريفه، وجود هر گونه اختلاف در قرآن به معناي زميني بودن آن است نه آسماني بودن و اين يعني انكار معجزه و انكار اسلام. و آيا مصداقي بالاتر از اختلاف قرائات كه باعث ايجاد تنش ميان صحابه، تابعان و مسلمانان اقطار اسلامي و احياناً جنگ و خونريزي شده، براي اختلاف در قرآن ميتوان يافت؟
1. مذاهب التفسير الاسلامي/ 4.
2 . المرشد الوجيز/141؛ جمال القراء/111.
3 . الاتقان، 1/80
4. دراسات قرآنيه/110 ، 111.
5. تاريخ قرآن/29- 31.
6. همان/ 169 ، 170.
7. مجمع البيان، 10/316.
8. همان، 5/130.
9. سيبويه، الكتاب، 2/257.
10. البحر المحيط، 8/103.
11. همان، 2/499.
12. همان، 7/397.
13. النشر في قرائات العشر، 1/17.
14. تفسير طبري، 11/7.
15. تفسير قرطبي، 1/402.
16. همان، 14/344.
17. عبد الهادي فضلي، مقدمهاي بر تاريخ قرائات قرآن كريم، ترجمه? دكتر سيد محمد باقر حجتي/117.
18. فضايل القرآن/36.
19. مقدمهاي بر تاريخ قرائات،/118.